سال‌هاست از کرشمه باران تومی گذرم، بی چتر و بارانی
گاهی از دل‌‌ خواستن‌های دردسر‌ساز خودم خنده‌-گریه‌ام می‌گیره. از این‌که خواستم توی لحظه‌هام یه چیزایی برام خاطره ساز بشن. که مثلا یه آهنگی رو توی لحظه‌ی خاصی دل‌م خواسته و بعد‌ها اون آهنگ بلای جون‌م شده و هر جا و هر وقتِ دیگه‌ای که گوش‌ش کردم، فریادم اومده و قلبم. قلبم؟ خب دیگه سر جاش نبوده .. فقط آهنگا نیستن. خیابونا، رستوران‌ها و ماشین‌ها، اتوبوس‌ها... بعدش اون آدم اون لحظه‌ی من شاید اصلا ندونه این حس منو. هی حتی غرش بیاد که باز این رستوران؟ باز این آهنگ؟ باز از این خیابون پیاده بریم. باز زیر همون درختی بیاستیم که اون روز دست کشیدیم به زخم‌هاش. که گنجشکاش هر بار بهمون سلام می‌کنن و این یعنی ما رو یادشونه؟ نمی‌دونم یه وقتایی فقط دل‌م می‌خواد توی بغل کسی باشم و آروم فقط نگهم داره ... بی‌هیچ حرفی... بی‌هیچ نگاه پرسش‌گری..

خب غیر از اینا گیر و گور‌های دیگه‌ای هم توی زندگی‌ام دارم. مثل چی؟ خب من اگر کنترل تلویزیون دستم باشه و بخوام صدای تلویزیون رو کم و زیاد کنم حتما باید روی مضربی از پنج باشه. مثلا ده، مثلا بیست. نمی‌ذارم روی دوازده یا هجده.
وقتی شب‌ها – بعضی از شب‌ها- دارم اس‌ام‌اس های فرستاده یا رسیده رو پاک می‌کنم مثلا باید تا یه جای مشخصی برسه تا دیلیت مارک رو بزنم. توی این‌باکس به: :*** گفتی تبریک نگم خب;) . یا توی سنت‌ آیتمزها به: در دورترین جای جهان کنار تو ... فرودگاه. همه رو پاک می‌کنم تا قبل این‌ها.
یه کار دیگه‌ای هم هست که از همین دل‌‌ خواستن‌های دردسر‌ساز خنده‌-گریه‌ام می‌گیره است، اما عادتم شده. که مثلا شروع می‌کنم تک‌تک خاطراتی که از یه آدمی دارم رو پاک می‌کنم تا برسم به یه تصویر پر‌رنگ. تصویر پر‌رنگ چیه؟ تصویریه‌یه که هر بار که بهش برسی همه چیز عین روز اول باشه. دست نخورده .. مثلا اگر دستِ آدمه توی دستم بوده و من دستم رو به انگشتِ حلقه‌اش کشیدم وقتی داشتم حرف می‌زدم. توی خاطره هم باز همین شکلی باشه روی همون انگشت دست بکشم و همون حرفا رو بزنم و ... خب؟ خب بعدش مثلا راجع به تو. پااااااااکت می‌کنم تا می‌رسم به صدای تو پای تلفن، که از برگشتن حرف می‌زنی، از این که کافی‌یه بگم بمون تا باز توی انعکاس شیشه‌ی قاب‌ها با من باشی... تا قبل از اینجا رو پاک می‌کنم. این پاک نمی‌شه! اینا هم:
دستام رو گرفتی توی دست‌ت، بیرون بارون می‌یاد، نگران نیستی که پاسپورتت گم شده. یه دست‌ت به فرمونه و اون یکی دست‌ت رو می‌ذاری روی دستم و می‌گی ببین چه انگشتات بلندتر از منه .. نمی‌خندم. بیرون مه شده، من بغض دارم...
توی ماشین نشستم. تو بیرون روی جدول خیابون نشستی و هر از گاهی دود سیگارت رو فوت می‌کنی سمت من. شیشه رو پایین نمی‌دم . چشمات حرف دارن اما نمی‌زنی . منم حرف بیشتری ندارم انگار...
یا مثلا اگر یک روز بخوام تو رو پاک کنم. اینجا رو نگه می‌دارم که، من به سقف زل زده بودم و چراغای سقف رو می‌شمردم و تو آروم کنارم گریه می‌کردی ...
اووه. یه عالمه‌ان اصلا. واسه هر آدمی یه تیکه‌ از لحظه‌اش عین روز اول می‌مونه. واسه چندتایی که اصلا به اندازه‌ی انگشتای یه دست هم نمی‌رسن همه‌ی لحظه‌ها. من هی پاک می‌کنم . راستش تو رو نخواستم زیاد پاک کنم. هنوز هستی، مثل روز اول.
11:40 AM + |
تنها دو بار زندگي مي‌كنيم

از اولش هم معلوم نیست مقصد رسیدنی‌یی هست یا نه. هر بار که قرار می‌شه تا جایی برسونتش، می‌گه تا هرجا که شد. تا یه جایی.. مقصدِ هم رو نمی‌دونن، نمی‌دونن تا کجا ممکنه با هم باشن. آخرشم که راه می افته سمتِ یه اسم-لیو-، می‌زنه به جاده و کوه که یعنی مقصد. معلوم نیست می‌رسه یانه.. فقط راه افتاده تا دوست، و... باقی‌ش رو هیچکی نمی‌دونه ...
4:09 PM + |
گاهی بیا و پشت سرم لحظه‌ای بمان

داشتم فک میکردم واسه همه مون پیش اومده که روزهایی، گاهی هفته‌هایی حتی! که بی‌حوصله و کلافه بودیم. واسه همه‌مون لابد پیش اومده که اگر روزهامون رو از بالا نقاشی کرده باشن این شکلی بوده که: یه نقطه‌ی سیاه‌ی از توی یه سوراخ‌ی- که می تونه یه مربع باشه که یعنی خونه- در اومده و وییییژ رفته توی یه سوراخ‌ِ دیگه - که بازم یه مربع‌ست که یعنی سرکار - و این نقاشی‌ها رو اگر تند ورق بزنی هفته‌ها و روزهایی رو نشون‌ت می‌ده که می‌تونه یه انیمیشن خنده دار باشه واسه بقیه‌ی آدمایی که دارن نگاه می‌کنن، اما واسه خودِ اون نقطه‌ی سیاه چقدر بی‌لبخند بوده.
اما گاهی هستن کسایی که اومدن و دستی گذاشتن روی شونه‌هاش. تصویر هندسی‌یه کارتون رو کمی به هم زدن و اون نقطه‌ی سیاه یه روزایی اش یه نقطه‌ی ریز ِ آبی روی شونه‌هاش بوده و...بعدش خب یه نقطه ی سیاه ِ تنها بهتره توی نقاشی‌ها، یا یه نقطه‌ی سیاه که کنارش یه نقطه‌ی آبی هم داره؟ خب معلومه که آبی!
بعدش یه روزایی این نقطه آبی‌یه می‌شه اندازه‌ی خود نقطه سیاهه و اون روزا دیگه خیلی غمگین‌ش نیست، تنها نیست. بعدش اون نقطه آبی‌ها مثلا چی‌یان؟ همین بسته‌های به‌گاه. همین نامه‌های مِهردار. همین حرفا و خواسته‌هایی که بی ترس ِ "نه شنیدن" زده می‌شن - اصلا گمونم خیلی‌هامون که از هم دور می‌شیم و نقطه‌ی آبی نداریم توی نقاشی‌مون واسه همین ترس‌هامونه- البته که اون نقطه‌ی سیاه هنوزم نمی‌دونه این همه‌ دور و ندیدنی و لمس نکردنی اصلا خوبه یا نه؟ که یه نقطه‌ی سیاه هم یه وقتایی آغوش بی‌دغدغه‌ی حضوری لازم می‌شه و ... بگذریم اصلا. مهم‌تر از اینا هنوز همون نقطه‌ی ریز آبی‌یه که گاهی‌یه یه روزایی هستن.
1:49 PM + |
پنهــان چـو دل
آدم‌هایی هستن که نقش پاسپارتو رو دارن توی زندگی شما. می‌یان آروم می‌شینن دور روزها، خلوت تنهایی‌، دقیقه‌های خوشی و ناخوشی و...، کلا زندگی‌تون، و شما هیچ حواستون نیست که اومدن خط‌های روزهای خوب رو پررنگ‌تر و طولانی‌تر کنن و خط‌های روزهای تلخ رو کم‌رنگ‌تر و کوتاه‌تر، بی‌که دیده بشن ...



2:30 PM + |
Home | Feed | Email | Profile





::کافه خرید ::

:: مي خونم ::
Blogroll Me!
:: گذشته ها ::
  • August 2014
  • November 2013
  • October 2013
  • July 2013
  • June 2013
  • May 2013
  • April 2013
  • March 2013
  • February 2013
  • January 2013
  • December 2012
  • November 2012
  • October 2012
  • September 2012
  • August 2012
  • July 2012
  • June 2012
  • May 2012
  • April 2012
  • March 2012
  • December 2010
  • November 2010
  • October 2010
  • August 2010
  • July 2010
  • June 2010
  • May 2010
  • April 2010
  • March 2010
  • February 2010
  • January 2010
  • December 2009
  • November 2009
  • October 2009
  • September 2009
  • August 2009
  • July 2009
  • June 2009
  • May 2009
  • April 2009
  • March 2009
  • February 2009
  • January 2009
  • December 2008
  • November 2008
  • October 2008
  • September 2008
  • August 2008
  • July 2008
  • June 2008
  • May 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • February 2008
  • January 2008
  • December 2007
  • November 2007
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • September 2006
  • August 2006
  • July 2006
  • June 2006
  • May 2006
  • April 2006
  • March 2006
  • February 2006
  • January 2006
  • December 2005
  • November 2005
  • October 2005
  • September 2005
  • August 2005
  • July 2005
  • June 2005
  • May 2005
  • April 2005
  • March 2005
  • February 2005
  • January 2005
  • December 2004
  • November 2004
  • October 2004
  • September 2004
  • August 2004
  • July 2004
  • June 2004
  • May 2004
  • April 2004
  • March 2004
  • February 2004
  • January 2004
  • December 2003
  • November 2003
  • October 2003
  • September 2003
  • August 2003
  • July 2003
  • June 2003
  • May 2003
  • April 2003
  • March 2003
  • Free counter and web stats