آن زن که درآينه می‌گريد
خنده‌دار است گمانم . هيچ وقت فکر کرده بودی؟ اين فاصله ... فاصله ... فاصله. زندگی من لبريزدلهره‌های معصومانه‌ی کودکی است که معلمش به او تنها لغت " فاصله" را سرمشق داده است و هر چه می‌نويسد شب درازتر می‌شود و دفتر تمام نمی‌شود. بر ديوار می‌نويسد ... بر در می‌نويسد ... بر گوشه‌های چشمهای آن زن که در آينه می‌گريد ...
...

به انتهاي جمله رسيده‌ام. فکر مي‌کنم: نقطه، سرِ خط. فکر مي‌کنم: جمله را ادامه بدهم ... چند تا نقطه کنار هم بگذارم .... و جمله ي ديگري بر هم وزن، بر همان معنا بنويسم ... فکر مي‌کنم: چرا نمي‌زني زير همه چيز؟ ... چرا نمي‌بيني که نمي‌تواني؟
مي‌گويم: مگر اين تو نبودي که فکر مي‌کردي مي‌تواني تا آنجا بماني که دلت مي‌خواهد ... بي‌هراس از ذهنيت گروهي، که تاييدت نمي‌کند ... مي‌تواني ببُري هر وقت که بخواهي. نتوانستم. نمي‌توانم. عجيب است ... نمي‌توانم ادامه بدهم ... نمي‌توانم ببُرم.

به انتهاي يک جمله رسيده‌ام. فکر مي کنم:نقطه
سر خط.

ازآرشیو وبلاگ لیلای لیلی
2:43 PM + |
ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
فکر می‌کنم دوستِ خوبی نیستم. گاهی که با من حرف نمی‌زنی، وقتایی که صدات بغض داره و من بی‌دست و پا می‌شم و انگار هیچ‌کاری نیست که از دستِ من بر بیاد. از کی این حسِ لعنتی داره باهام می‌یاد که دوستی بلد نیستم؟ که اصلا از کجا معلوم که از اول‌ش هم بلد بودم؟
فکر می‌کنم حتما اونقدر هستم کنارت که بتونی با من حرف بزنی که خالی بشی از دردی که هست و این همه داره گلوت رو فشار می‌ده. فکر می‌کنم راه‌ها رو باز گذاشتم و تاکید کردم که هستم. اما آیا واقعا بودم؟ آیا این کافی‌یه؟
گم کردم حرفایی که باید بهت بگم رو، گم کردم سوالایی رو که باید به وقتش بپرسم لابد و نمیپرسم و تو توی دل‌ می‌گی این مریم هم که نمی‌دونه اصلا باید از من بپرسه تا من بگم، و منم فکر می‌کنم تو باید بدونی که من سوال کردنی نیستم زیاد... هرچند که خودم آدمی هستم که باید بهم اصرار کنن. ازم بخوان تا حرف بزنم یا جایی برم یا قراری یا.. . همیشه هم نه ها ! اما خب بیشتر اصراری هستم تا برعکس‌ش!
سوال نمی‌کنم. هی لای دست و پات نمی‌پیچم فقط از پشتِ پنجره‌ات رد می‌شم تا اگر خواستی پرده رو کنار بزنی و اشاره کنی و ...
3:53 PM + |
هرگز شب را باور نكردم

نه!
هرگز شب را باور نكردم
چرا كه
در فراسوی دهليزش
به اميد دريچه‌ای
دل بسته بودم
.


[+]
12:38 PM + |
من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما نشوی خویشتنی


[+]
12:31 AM + |
بشنو سوز سخنم


خسته‌ام.
مثلِ سربازی که پیش قرواول بوده و بعد از این‌که همه‌ی شواهد و قرائن خبر از پیروزی‌شون می‌دادن، غافلگیر‌شون کردن. از همه طرف محاصره شدن .زخم برداشته.. یه زخم عمیق. کنار بقیه‌ی سرباز‌ها رو به آسمون دراز کشیده و نگاه‌ش به آسمونِ دود گرفته‌ست... گوش‌ش از همهمه‌ی اونایی که دنبالِ تقسیمِ غنایم از سر و کول هم بالا می‌رن و به جونِ هم افتادن کر شده... اونایی که تا چند روز پیش کنارش در ظاهر توی یک صف بودن حالا رنگ عوض کردن و پرچم به دست فریاد مرده باد و زنده باد سر دادن ... خسته‌ست و منتظره. منتظر معجزه نیست! منتظر یه اشاره، یه حرکتِ دست، یه لبخند... تا دوباره زخم‌ش رو مرهم بذاره و ...
مچِ دست‌ش همون دست‌ی که مچ‌بند داره درد می‌کنه ... زخم خیلی عمیق‌ه ... مثلی زخم مامان‌ش که عمیقه، که سرباز بوده و جنگیده، و قلب‌ش زخم داره هنوز از روزهایی که بی‌شباهت نبودن به امروز...
گریه داره ... سرودِ پیروزی‌یه دیروزش رو غارت‌گرا دارن توی جبهه‌ای که مالِ اون بوده پخش می‌کنن: که هم‌آواز تو منم ... درد داره ... بغض داره ...


... خسته‌ام و منتظر.

عکس از اینجا.
1:01 PM + |
تنها نمان به درد
معاشرت خاموشی‌یه بین اونایی که به مچ‌شون روبان سبز بستن، به آنتن ماشین‌شون هم. یا اونایی که ماشین‌شون رو با پوستر‌های تبلیغاتی میر‌حسین، کادو پیچ کردن. با اونایی که اصلا هیچی‌یه سبز ندارن، شالی، مانتویی، روبان‌ی، پوستری و .. اما توی اتوبان از کنار هم که می‌گذرن، از توی ماشین‌‌ براشون دست تکون می‌دن و با انگشتِ اشاره و وسط در حالی که انگشتای دیگه رو جمع کردن توی مشت‌شون یه هفتِ خوشحال نشون می‌دن.... یا توی پیاده روها که از کنارشون رد می‌شن لبخند می‌زنن و با چشم‌هاشون به هم می‌گن که همراه شدیم با هم، تنها نیستیم ... از کنار هم می‌گذرن اما دل‌هاشون رو توی نگاه هم جا می‌ذارن ...

پ.ن. معاشرتِ کیکِ هویج‌دار با چای کافه دیپلمات می‌کنیم با اونایی که انگشتشون لای در ماشین می‌مونه اما لبخند می‌زنن و دستبندِ سبزشون رو نشونِ ما می‌دن که یعنی دل‌‌ت آااب!
1:02 PM + |
Home | Feed | Email | Profile





::کافه خرید ::

:: مي خونم ::
Blogroll Me!
:: گذشته ها ::
  • August 2014
  • November 2013
  • October 2013
  • July 2013
  • June 2013
  • May 2013
  • April 2013
  • March 2013
  • February 2013
  • January 2013
  • December 2012
  • November 2012
  • October 2012
  • September 2012
  • August 2012
  • July 2012
  • June 2012
  • May 2012
  • April 2012
  • March 2012
  • December 2010
  • November 2010
  • October 2010
  • August 2010
  • July 2010
  • June 2010
  • May 2010
  • April 2010
  • March 2010
  • February 2010
  • January 2010
  • December 2009
  • November 2009
  • October 2009
  • September 2009
  • August 2009
  • July 2009
  • June 2009
  • May 2009
  • April 2009
  • March 2009
  • February 2009
  • January 2009
  • December 2008
  • November 2008
  • October 2008
  • September 2008
  • August 2008
  • July 2008
  • June 2008
  • May 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • February 2008
  • January 2008
  • December 2007
  • November 2007
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • September 2006
  • August 2006
  • July 2006
  • June 2006
  • May 2006
  • April 2006
  • March 2006
  • February 2006
  • January 2006
  • December 2005
  • November 2005
  • October 2005
  • September 2005
  • August 2005
  • July 2005
  • June 2005
  • May 2005
  • April 2005
  • March 2005
  • February 2005
  • January 2005
  • December 2004
  • November 2004
  • October 2004
  • September 2004
  • August 2004
  • July 2004
  • June 2004
  • May 2004
  • April 2004
  • March 2004
  • February 2004
  • January 2004
  • December 2003
  • November 2003
  • October 2003
  • September 2003
  • August 2003
  • July 2003
  • June 2003
  • May 2003
  • April 2003
  • March 2003
  • Free counter and web stats