دستهاي مادرم يك بغل ابر
بیسروصدا مییام بالای سرت تا مطمئن بشم داری آروم نفس میکشی. هر وقت این کار رو میکنم یاد سرک کشیدنای تو و بابا میافتم که آروم در اتاقمون رو باز میکردین تا لابد خیالتون راحت باشه که ما نفس میکشیم، یا هر چی یه دیگه ...
در رو میبندم و توی راه پلههام که صدام میزنی و میگی، ببینمت. از لای میلهها نگات میکنم که داری برام آیهالکرسی میخونی ... میگی حالا برو. بسمالله الرحمن الرحیم یادت نره. از پلهها پائین مییام. توی دلم میگم، لطفا تا همیشه برام نگهش دار...
تشنهام
دستهاي مادرم يك بغل ابر
ميبارد
سبز ميشوم.
دلتنگم
دستهاي مادرم مرهم
مينوازد
كودك ميشوم، ميرقصم.
بوي ِ مُهر ميدهد
دستهاي مادرم
سجده ميكنم
آسمان لبخند ميزند .
تولدت مبارک
M
2:19 PM +