
بوی تو رو می ده ...
M
11:28 PM +
خاطرم جمع است
فیلم آن ها به اسب ها شلیک می کنند را سال ها پیش از تلویزیون دیدم و همیشه دلم می خواست معجزه ای بشود و یک بار دیگر این فیلم را ببینم. معجزه اتفاق افتاد. چهار سال است دی وی دی این فیلم را دارم و با خیال راحت حتی یک بار هم نگاهش نکرده ام. خاطرم جمع است که هر وقت بخواهم فیلم را نگاه خواهم کرد.
بیش تر کتاب هایی را که می خرم، نمی خوانم و تعداد فیلم های ندیده ای که کنار هم چیده ام هر روز بیش تر می شود و هر موسیقی ای که می شنوم زود می گویم: اگر می شود این را برای من هم رایت کنید. و بعد چون به آن گوش نمی دهم یادم می رود که آن سی دی را دارم و به همین علت از سی دی بعضی از موسیقی ها چندین و چند تایش را جمع کرده ام، اما هیچ کدام این ها ناراحتم نمی کند؛ بر عکس خوش حالم و خیالم راحت است. خیالم راحت است که روزی فرصت خواهم کرد و سراغ کتاب های نخوانده ام خواهم رفت و آن ها را خواهم خواند و فیلم های ندیده را خواهم دید و موسیقی های نشنیده را خواهم شنید. همه چیز در دسترس است و فعلا با خیال راحت می شود نخواند و ندید و نشنید. همه چیز save است و جای همه شانsafe است. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد یک چیز کوچک است که save وsafe نیست... نمی دانم چرا بی خودی و بی جهت گاهی یاد مردن می افتم.
سروش صحت
ماهنامه سینمایی فیلم، شماره ی 371
M
8:30 PM +
آتش زدی در عود ما
نظاره کن در دود ما
مولانا
M
10:54 PM +
هیچ وقت نشده بود تو این همه وقت، چراغ ت روشن باشه و من نخوام که باهات حرف بزنم و این نخواستن ها هم مدام تکرار بشه...
M
11:53 PM +
از اين آسمان
يک ابرش، سهم من است
گفته ام برای تو ببارد
تا تمام شوم
پ.ن. خیلی وقت پیش ها، یاشار نوشته بودش ...
M
7:59 PM +
پس من کی شال گردن بندازم؟!
M
10:42 AM +

دیگه دل م برای مهرو تنگ شده ...
M
1:11 PM +
...
در بی مجالی و لالی
به کاغذِ آتش رسیده می مانم
جدا شده ای از نخِ نگاهم
چون بادکنکِ ماه
سال هاست از کرشمه باران تو
می گذرم
بی چتر و بارانی
در سایه پنهان می شوم
در گریه پیدا
هرچه هستم، از تو دورم ...
دور
عبدالجبار کاکایی
پ.ن.وقتی همراه با صدای، احمد رضا احمدی، زمزمه ش می کنم، کلی بیشتر می فهمم که، دورم از تو ...دور ...
پ.ن.از تو دورم، برای این آلبوم فریدون ِ.
M
6:32 PM +
لحظه ها
ثانیه ها
طاقت موندن ندارن
می سوزونن
اما خب
فکر سوزوندن ندارن
...
M
11:07 PM +
هرگز كسي اينگونه فجيع به كشتن خويش بر نخواست كه من با این آهنگه!
یاد دبیرستان رفتن می افتم با شنیدنش، یاد خونه عمه زهره، یاد ِ دختر عمه ام که وقتی دیروز توی خیابون دیدمش نمی دونم چرا این همه خوشحال شدم...یادِ مریم دوستم که، وقتی روزنامه ی قبولیش رو نشونم داد هم خوشحال شدم هم غم گین که داره می ره یاسوج درس بخونه و دور می شه، یاد نامه های مریم می افتم که دست خطش رو چه دوست داشتم و هنوز نگه داشتم ...یاد کله کو که، پای تخته، قر می داد و من ِ همیشه آروم چه شیطنت هاشو دوست داشتم، پر سر و صدا حرف زدنش، با محبت دوستی کردنش، بغل کردنای محکمش، یادِ اولین کادوی تولد ِ دوستی 16 سال مون و شعری که اولش نوشته بود، دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام، که هر سال همون شعر تکرار می شد، بجه ام اهل ِ شعر نبود خب !...چه ساده بودن دوستی هامون و چه عمیق... یاد حمیده، با اون امضای آخر نامه هاش و ... یاد ِایما، با اون کاپشن طوسی و داستانهای خوانوادگی ش...یاد کنار خیابون حرف زدن هامون بعد از مدرسه که تمومی نداشت، یاد کتاب هایی که کشف کردم، یادِ اون کوچه که بوی کاج می داد... یاد هر چی قدیمامه.
یاد تو هم می افتم بی دلیل ...
پ.ن. به لیلا می گم یاد چی می افتی؟ می گه، روزهای خوب ِ نوجوانی، یادِ آدمهای بچگی هامون، وقتی اینا رو گوش می کردیم تریپ ِ غم گین می گرفتیم، فکر می کردیم غم یعنی همین! نمی دونستیم که چی می خواد بیاد سرمون، نمی دونستیم عشق های بچگی، غم نیست... شیرینیه...
پ.ن. نمی دونستم این همه کلمه با خودش می یاره این آهنگه!
M
12:07 PM +