دلم می خواست من و تو هم از اون دفترچه ها داشتیم که توی فیلمِ "قلب مقدس"، دختره داد به اون خانوم پولداره تا سوال هاشو اون تو بنویسه و دفعه بعد که همو دیدن دفترچه رو عوض کنن و دختره سوالها رو جواب بده و ..برعکسشم باشه و همین طوری این بازیه ادامه داشته باشه، با هر بار دیدن ِ همدیگه ...
بیا دلخوری ها و خواسته هامون هم بنویسیم. گوشه هاش هم...، قبول!؟
M
9:29 PM +
به خواهری می گم، ببین، چه سختم. ببین، چه نمی شکنم.بغض می کنه. با خودم فکر می کنم، این، یک جور افتخار کردن بود یعنی؟ یا نه، منم دلم می خواست رفتن کسی، دلم رو بشکنه، کنار گذاشتن آدمی داغونم کنه، دزدیدن نگاه از کسی، گونه هام رو گل بندازه، گرفتن دستی، بی تابم کنه،منتظرِ دست خطی باشم و شنیدنِ صدایی، از یادم ببره که چقدر منتظر بودم، ثانیه ها گم بشن وقتِ راه رفتن ها و ...
هنوز هم می ترسم از هر نزدیک تر شدنی ...
دوستی می گه، آرشیوت رو بخون.
می گردم دنبال خودم ... دنبالِ مریمی که این همه سخت نبود.
M
4:50 PM +
کتاب رو. کلمات رو. ورق می زنم. می گردم، تا بلکه صفحه ای رو پیدا کنم که دوستش داشته باشم و دلم بخواد شماره صفحه اش رو برات بفرستم، بعدش تو هم بری کتابت رو از کتابخونه ات برداری و همون صفحه رو واسه خودت بخونی ...
صفحه25...
*مرا ببخش
که با دوریت زنده ام
هنوز
برات نمی خرم. می دونم که فرصت ِ خوندنش رو نداری.می مونه تو کتاب خونه ات، همینطور نو و دست نخورده، مثل اون قبلیه و قبلی ترش و ...
*کیکاووس یاکیده
M
9:01 PM +
می دونی از اینجایی که منم، تا اونجایی که تویی
چند صد هزار تا، سه نقطه است؟؟
خب منم نشمردم که ! اما می دونم اگر حوصله کنی، می شه برداشتشون!
M
8:56 PM +
همیشه فرصت دوباره ای نیست!
دوست دارم فکر کنم، فرصت دادی تا اشهدم را درست بخوانم.
M
1:50 PM +
ذکر این روزها:
این که من می کشم
درد بی تو بودن نیست
تاوان با تو بودن است.
نوشته ی ایتالیک، از نوشته های قدیمی قاصدک * است.
M
10:02 PM +
سوزنم گیر ِ این آهنگه مونده...
...
در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر.
M
10:33 PM +
با من حرف بزن.
بگو
وقتی که دلم را می شکنی
به چه فکر می کنی؟!
نشد یکبار، تو بگی: مریم هستی !؟ یا، مریم باش!
نمی دونم بودن ِ بدون حرف بهتره یا نبودن!؟(الان مسئله همینه!)
ج: بودن ِ بدونِ حرفی که از سر بی تفاوتی نباشه، بهتره.
M
5:45 PM +
بذار جاده ها اشتباه برن
ما که دستامون به هم نمی رسه
فقط یک روز. یک روز ِ کامل، که شبش هیچ وقت صبح نشه. فقط همین. همینه همین.
M
9:47 PM +
از وقتی اومدم هر بار که با هم حرف زدیم، با دلخوری گوشی رو گذاشتیم. من می دونم چرا، اما تو ...
تو نمی خوای که دلخوری هامون رو حل کنیم. هی از سر بی حوصلگی یا اطمینان از اینکه او ه ه دوستی ما که خیلی قدمت داره، قدمته حلش می کنه لابد! بی خیالش می شی... اما می مونه و اونوقت یه جا، بی دلیل می ریزه بیرون!
لیلا می گه: می خوای اون کَبک ِ باشی؟!
فکر می کنم تا وقتی سرم زیر برفها باشه همه چی آرومِ ،ِ انگار اون زیر جای بهتریه، جای بی دغدغه یه، جایی ِ که چشمهات رو بسته نگه می داره، یعنی خودت می خوای که بسته بمونه. نه رنگی، نه بویی، نه نگاه ِ منتظری، نه ....
یادته پارسال این موقع، داشتی می یومدی؟!یادته پارسال این موقع، چه دلتنگت بودم!؟
محمد صالح اعلا می گه: آدمی که عاشق ِ، مسئول تره.
منتظر این ماه بودم. انگار لازمش دارم.
هی ...فقط از اون بالا حواست بهم نباشه! می خوام بیای این پائین و هوامو داشته باشی! حواست با منه!؟
الان می خوام بهت زنگ بزنم، کاش فقط بذاری، اینبار من حرف بزنم و تو گوش بدی ...
M
10:19 PM +
_ یه دوست داشتن بزرگ بود که تا اینجا رسوندش.
_ مگه دیگه نیست!؟
_ هست. فقط به بزرگی گذشته نیست.
M
10:43 PM +
دلم می خواد با من حرف بزنی. با منی که اهل سوال کردن نیستم تا بلد باشم به حرفت بیارم. ( دوستی می گه، نمی شه با تو اطاله کلام کرد، حتی !؟) دلم می خواست برام خط نکشیده بودی. تو می گی، نکشیدی. اما من که خودم آدم ِ خط کشیدن و این حرفا هستم، بین خودمون، بین دوستیمون، خط می بینم ( حالا تو هی بگو که نیست! ) یه خط که می گه: خودم از پسش بر میام تنهایی...
می دونم که قول دادی. منم قول دادم، به خودم به آدمهام، پس ازت نمی خوام که قولت رو بشکنی. فقط نگاهت می کنم، انگار که به خودم ...
دارم کلمه های بالا رو تایپ می کنم که، یکهو می شنوم، یکی داره سراغم رو از تلفنخونه می گیره! ( تلفنخونه نزدیک اتاق ِ منه) بر می گردم ببینم کیه، اووه.. یه آدمه چهار سال ندیده است! یه آدمه از توی دنیای مجازیه وبلاگی در اومده که البته حالا، خیلی هم مجازی نیست...اساسی غافلگیر شدم!
ثبت شد جزو حوادث غیر مترقبه !!
M
12:26 PM +
گاه يك سنجاقك
به تو دل مي بندد
و تو هر روز سحر
مي نشيني لب حوض
تا بيايد از راه
از خم پيچك نيلوفرها
روي موهاي سرت بنشيند
يا كه از قطره آب كف دستت بخورد
گاه يك سنجاقك
همه معني يك زندگي است.
خسرو سینائی
M
11:51 AM +
نگا! دیگه نه بغضی بی قراری می کنه، نه جای تو خالیه. منم فقط، که تکیه دادم به نبودنت. به مهر. به بارونش، برگهاش، ابرش... به فصلی که پر از گذشته ی ماست.
M
11:41 PM +
میدانم. هنوز، هنوزهای زیادی هست اگر چشمهایم را خوب باز کنم. یا اگر حس تلخ از دست دادن بگذارد واضح، بیبغض ببینم.
مثلا هنوز تو بعضی حرفهایت را فقط به من میزنی. یا هنوز وقتی نگاهم کنی، معنی نگاهت را زودتر از دیگری، من میفهمم. هنوز دیوانهبازیهایم را میشناسی، هنوز میتوانی آرامم کنی، و نفهمیدن تو بیش از هر کس ناآرامم میکند، هنوز شوخیهایت را زودتر از دیگری میگیرم، هنوز کلماتت با کلمات من آشناست.
هستند، هنوزها هنوز هستند. مثل جرقههای کوچکی در تالاری تاریک.
فقط، جرقه، تنها جرقهست و تاریکی، تاریکیست. دربرگیرنده و بزرگ.
فقط، هنوز برایم کم است و همیشه برایم زیاد.
لحظه
M
10:53 PM +
چند آزمایم خویش را وین جان عقل اندیش را
روزی که مستم کشتیم روزی که عاقل لنگرم
مولانا
M
12:43 AM +