جورابهایی
که تو برایم خریدی
آن بشقاب چوبی
که با هم خریدیم
و موهایم
که مطابق سلیقه تو
کوتاه شدند
حالا همه
طور بدی
نگاهم می کنند . . .
آزاده اخلاقی
M
11:00 AM +
آدما مثل گره می مونن. اگر آدمی رو می خوای باید بگردی راه باز کردنش رو پیدا کنی .
نه اینکه با چنگ و دندون بیوفتی به جونش، یا از سر بی حوصلگی هی گره اش بزنی، یاحتی اگر هم باز نشد، یکهو خسته بشی و از خیرش بگذری !
باید بگردی...
باید بگردم...
M
11:58 PM +
خیلی وقته که هر کس داره به روش خودش با اون یکی می جنگه!هر بارهم دوست داشتنمون رو از لابلای خاطره ها،می کشیم بیرون و سپر می کنیم بین فاصله هامون، تا توی جنگ شکست نخوریم! سخته آدم بخواد همیشه برنده باشه! سخت تر وقتیه که، سپرش از جنس ِ سالهای خوب ِ رفاقت باشه .
اما من از این مدل جنگیدن،که من توی جبهه ی خودم باشم و تو توی جبهه ی خودت باشی خسته ام، اصلا از با تو جنگیدن خسته ام.
دلم می خواد با تو و توی یک خاک، واسه نگه داشتن پرنده ای که توی دستهاتِ بجنگم .
M
10:27 AM +
می دانستم
نگاه فرشتگان
دریچه ای است برای عبور
برای رفتن ...
تگاه تو نیز
دری کوچک بود
آن قدر کوچک
که برای گذشتن از آن
خم شدم آن شب
نمی دانستم
چرا مجنون ها همه گوژپشتند
گوژپشت ها؛ مجنون
بال هایش را کنار شعرم جا گذاشت و رفت، واهه آرمن، نشر مشکی
M
1:15 PM +
می خواستم یه پست بذارم که امروز رو باهاش کامل کنم . توی آرشیوم پیداش کردم .
خواهریم امروز دیگه از خودش دفاع کردو خلاص !
پ.ن
یه خواهری که بیشتر ندارم P:
M
9:48 PM +