گفتی برو صفحه 10 رو بخون، خوندم :
ای چشمهایت فریاد
و بازوانت گردباد
آه ای بنفشه گیسو
بگذار تا بنفشه بروید
از بطن سرد خاک !
بگذار تا بنفشه تو باشی
از خاک من برویی .
بگذار تا حضور تو را بشنوم .....
تو روح بارانی
فریاد ، فریاد !
تو ساحرانه زیبایی ، زیبا
تو جادوی غریب تماشایی
و برق هوشیاری
در چشمهایت درخشان !
تو مثل خواب کودک ،
خوشبختی
تو کودکانه
شاد به افسانه ای
تو شادی بزرگ منی
ای دوست !
تو عاشقانه باروری از مهر
و آن جنین زیبا
در خون و خواب و خاطره ات
می روید ناگاه
مثل طلوع سرخگلی در باد .
در روزگار این همه بیداد
در روزگار این همه تنهایی :
تو عدل و آفتابی :
نور و نوازشی
تپشی در دل ...
وزشی بر جان ...
در این زمان ، زمانه تاریک وار بودن
وقتی که می بینم
درد خموش وار نگاهت را
سر می گذارم آرام بر سینه ات
و چشمه وار می گریم از شوق :
تو روح بارانی !
محمود آزاد ، برگزیده 20سال عاشقانه ایران
M
2:26 PM +
پشت ِ هزار و یک دلیل ِ دوست داشتنم پنهان می کنم
هرچه توقع و بهانه ی دلتنگی ست.
چه کنم که باز سرک می کشد :
دلتنگی !
M
4:34 PM +

دعا می کنم
آنقدر که
تلاطم طوفان را از نگاهت بگیرم
آنقدر که
سبزی نگاهت مهمان ِ ماهی ِ سرخ ِ کوچکی باشد
دعا می کنم
آنقدر که
موج بردارد نگاهت از بودنش
تو بخندی و ماهی کوچک به دلت بریزد
دعا می کنم
راه دریا را نشانش دهی
و سایه نگاهت تا همیشه بدرقه راهش
دعا می کنم
دعا می کنم
دعا می کنم
.
.
.
این تنها کاریست که می توانم .
M
11:40 AM +
این گذشته ی لعنتی
گذشته ی لعنتی
.
.
.
لعنتی.
M
10:53 PM +
این روزها صبح ها که از خواب بلند می شم .وقتی یادم می افته که ،همکلاسی قدیمی و دوست روزهای بی قراریم ، اینجاست و همین آفتاب ِ بهاری پشت پلک هاش بازی می کنه . دلم ُپر می شه از یه حس خوب یه حس عمیق یه حس ِ ... وقتی کله کو دستمو می گیره و می گه :مریمی ! می خوام یه چیزی بگم اما قول بده ناراحت نمی شی . تو چشمهاش نگاه می کنم ، هنوز هم اول این چشم هاش هستن که حرف می زنن ...
می دونم که چی می خواد بگه :
با تو حرف زده ! صدای تو رو شنیده . تو دعوتش کردی و ...
نگاهش نگران ِ منه ، می ترسه، مثل پارسال عصبانی بشم و بگم : این رسمش نیست که بعد ِ این همه وقت با کسی ارتباط بر قرار کنه که مثل یک سنگ ناصاف ِ سخت ، با هر شعری و کتابی با هر بوی آشنایی با هر صدای سازی با هر ... تو دلم چرخ زده و گوشه گوشه ی دلم رو خط انداخته . نگرانه داد بزنم و بگم : نباید دعوت ِ دوستِ مشترکی که اعتمادم رو به غارت برده و سایه ی ترس رو روی هر دستی که به دوستی بلند می شه و هر کلامی که بوی مهر می ده انداخته ، قبول کنه !
یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه ، اما دیگه گوشه هاش تیز نیست ، دلم رو زخم نمی کنه ، فقط هست . عمیقه ، اما ، دیگه درد نمی کنه ، فقط گاهی سنگین می شه واین سنگینی فقط ِ فقط مال ِ من می مونه .
هیچی نمی گم، چطور می تونم یه خاطره رو با این همه بودن ، عوض کنم ؟!
می خندم : کله کوی ِ بی آنتن ِ دیوونه ! اصلا خواستی بری خودم می برمت .
وقتی فقط یک ماه در سال می تونم تو چشم هات نگاه کنم ، حرف هات رو از نزدیک گوش بدم و اشک هات رو از گونه هات پاک کنم ، وقتی فقط یک ماه این همه نزدیکی ، این همههستی ...
M
2:47 PM +