روزهای خوبیه ، من و کله کو و یه عالمه حرف ِ نگفته .
خیابونهای ِ پر از خاطره ، یه عالمه حس مشترک که با شنیدن یه آهنگ دَ قی فوران می کنه و خُب این جور مواقع هیچ جوری نمی شه احساسات ِ کله کو رو مهار کرد و وقتی بی توجه به خنده ی آقای پلیس ، تو صندلیش می رقصه ! چاره ای نمی مونه جز اینکه وقتی چراغ سبز می شه گازشو بگیرم و فرار کنیم !!. یه عالمه جای تازه که هنوز کلی ش مونده تا با هم بریم و ... از همینا دیگه ...
اما مهم ترین ِ یه عالمه اش اینه که : هست ...
M
2:06 PM +

شمارش سالها را نمی خواهم
که عبورت : طعم ِ گس ِ دوستی ست
می خواهم با تو بخندم با تو گریه کنم
می خواهم پشتم از نگاه تو گرم باشد
دستهای تو را می خواهم که از حادثه بگذرم .
...
آمدنت بوی باران می دهد.
پا به دلم بگذار
خیس از باران ، گل می دهد دلم
گلها را می چینم ، به دیدنت می آیم .
M
3:19 PM +
وقتی نمی تونم هیچ وبلاگی رو ببینم و ایمیل هام رو چک کنم ، پیش خودم هزار تا جمله رو مرور می کنم که دلم می خواد بنویسم شون ، حتی کنار اون هزار تا جمله ایمیل هام رو هم جواب میدم ! اما حالا که می تونم وبلاگ بخونم و ایمیل هامو چک کنم ، میبینم ، همش پریده ! مثل ویندوز کامپیوترم که هی ، دَقی میپره !
می خواستم به اینکه کم کم ، روی مانتوم ژاکت نپوشم ، عادت کنم . اما تغیرات جوی باعث شد ، این عادت کردن رو به تاخیر بندازم !!
امممم ...دیگه اینکه ...خب ! از اون همه جمله ، همیناش رو یادم مونده !!
M
1:08 PM +