بي پروا بر زندگي بتاز ، بگذار تا تجربه هايت را گريه كني يا بخندي ، سر بلند و مغرور به باورهايت عشق بورز ، خودخواه نباش ، غمها و شادي هايت را قسمت كن ، دوست بدار خالصانه و بي دريغ ببخش آنچه را در توان داري ، صادق باش، در دوستي مرهم ، و نشانه هايت را دنبال كن چرا كه تنها براي تو مي بارند شهاب ها از آسمان ، تنها براي تو ...

كاش اين ابر ها ببارند
كاش طوفان شود و همه چيز را با خود ببرد ... و مرا !
11:24 AM + |
هزار سال است كه دوستت مي دارم !
من ، چونان تو ،
از نخستين گزش ، به عشق ايمان نمي آورم ،
اما ميدانم كه ما پيشتر ،
يكديگر را ديدار كرده ايم ،
به روزگاران در ميان افسانه اي راستين .
سايه ات پيوسته ، به سايه من مي پيوندد
در گذر روزگاران
در ميان آينه هاي ازلي و مرموز عشق
من همواره از تو سر شارم ،
در خلوت قرن هاي پياپي ...

آنجا مردي است كولي ،
كه چراغدان هاي اشتياق را مي افروزد ،
و با سازش مي خواند :
اشعاري را
كه بر اوراق بادها مي نويسي ،
براي من .


آنجا زني است كولي ،
كه در بيشه هاي اعصار
گم شده است ،
و ريزه هاي نان خا طرات آينده اش را با تو ،
پي مي گيرد ،
تا گذر گاه كماي روحي را گم نكند.


غاده السمان
............

...و لبريزم از درد دلي صميمانه ...
كاش مي توانستم ، كاش ...

3:18 PM + |




برگ ريزان همه خوبی هاست
می بريم از همه پيوند قديم
مي گريزيم از هم
سبک و سوخته
برگی شده ايم
در کف باد هوا چرخنده
اين همه بی برگی ؟
اين همه عريانی ؟
چه کسی باور داشت ؟؟......


سياوش کسرايی


1:34 PM + |


دلم دانستن مي خواهد و فرصت, گشاده دستي و لبخند, پرسش و اشتياق...دلم همراهي مي خواهد.
حالا از عطر باران هم بوي خشكسالي مي آيد و قحطي, من ميان اين همه دايره چرخ مي زنم و تنم به رنگ برگهاي پاييزي در مي آيد.
دلم يك خط آبي مي خواهد و يك آسمان روشن و يك دست مهربان...
دلم هق هق با اشك مي خواهد و بغض فرو نخورده و لبهايي بي ترك و انتظاري كه پايان داشته باشد.


...خوابم برد و خوابش رو ديدم...
صبح با نوازش ، دستهاي تبدار و قشنگ زني مهربان كه با شال آبي كشمير بر دوش و دسته گل نرگس در دست به سوي افق قدم برمي داشت.مي رفت كه تا آخر جهان برود ، بيدار شدم، و باز دلم را گم كردم ./


ببخشيد، شما دلم رو نديدين؟؟؟
2:44 PM + |



پاييزه و پاييزه ، برگ درخت ميريزه
امروز صبح هوا حسابي پاييزي شده ، آسمون ابريه ، منم كه كلي ماه مهر رو دوست دارم ...!!

تو خونمون فقط داداش كوچيكه است كه بايد بره مدرسه، مامانم از زير قرآن ردش كرد، كاري كه هميشه اولين روز مدرسه رفتنمون ميكرد .

دادشمو نگا ه ميكردم ياد اولين روزهايي كه مدرسه ميرفت افتادم كه گريه ميكرد و با گريه مامانم رو قسم ميداد، به روح مادرش كه زودتر از بقيه مادر ها بره دنبالش ، چه بساطي كه با اين ته تغاري مون داشتيم ، هميشه از اضطراب مدرسه و امتحان تبخال ميزد كه الان هم ميزنه ، اصلا مدل اين داداش كوچيكه با بزرگه خيلي فرق ميكنه .( نه كه چون تبخال ميزنه ها !)

چي شد كه راجع به ته تغاري مون نوشتم ؟

صبح كه داشت ميرفت بعد از كلي جلوي آينه وايستادن و عطر و ادكلن زدن ، به من ميگه : يك بوقي هم واسه ما بزن !

البته ايميل ليلاي ليلي هم بي اثر نبود چون امروز برادرمو با اين فكر كه اگر پيشم نبود ...، نگاه ميكردم .
12:46 PM + |


مي شمارم اين ثانيه ها را كه گاه به رنگ خيال تو ثابت مي مانند و نمي گذرند و من در اين ويراني ، سرگردان ، بلند فرياد كشيدن ، شكستن و دوستي را تمرين ميكنم .

برايت از نشانه ها گفتم ، همان شب كه مهمانم بودي ، همان شب كه تا صبح كنارم نشستي و از اجبار سفر و سرماي غربت و از ثانيه ها كه مرهمند حرف زدي ، كه مي گذرند روزهايي كه مي آيند بدون تو و من ، باز به اصرار از رودخانه پيدرا و كيمياگر ، از نشانه ها گفتم و از انتظار فاطمه ، از گنج ها ي پنهان و تو ، مهربان دستهايم را بغل كردي و با چشمانت كه وقت باريدن ،تمام دريا هاست از من قول گرفتي كه ديگر كوچك نباشم ، كه بدون تكيه بر تو بزرگ شوم و آينده را بدون باور به نشانه ها تصميم بگيرم و...

و من همچنان به دنبال نشانه ها مي گردم ، در امتداد ثانيه ها يي كه ثابت مي مانند از حضور خيال تو ....و من باز گم ميشوم ، تا آخر دنيا ... ./
...........
حضور صميمانه ات را كم دارم ، اين روزها
بدون نشانه تصميم گرفتن را تو بهتر بلد بودي ...


12:42 PM + |
نگران تنهايي من است و اينكه چرا در ارتباط بر قرار كردن اين من نيستم كه پيش قدم ميشوم ، و با مهرباني به دنبال دوستي براي من ميگردد

به من ميگويد دركش نميكنم كه چرا بيدريغ مي بخشد و به دنبال تعبير مهرباني هايش نباشم ميگويد

مهم مهری ست که جاودانه می ماند
و ساقه ی سبزی که زندگی را تدوام می بخشد
حتی بی حضور


و من باز دلم را گم ميكنم ...
.........................................................................................................

ماتي يادته ، كيف پولم افتاد توي جوي آب خيابون وليعصر ، من از خيرش گذشتم اما تو دويدي و اونو از آب گرفتي ، هميشه ميدويدي و من ....
...........
محكم بغلم ميكني و تو چشم هام ميگي ،باز هم كه كله كو شدي مريم ...و بيقرار ميدوي ..

و من رفتنت ، دور شدنت را نگاه ميكنم ، تنها و ساكت...
.....
اين آهنگ هلن هم تو وبلاگ آبي آسمان
شنيدم و خيلي خوشم اومد ./
12:51 PM + |


من برگشتم

سرما خوردم شديد و تب دارم، وقتي سرفه ميكنم دنده هام مي خواد بزنه بيرون...

همراه با يك عالمه كار انجام نشده ...
كارت دعوت محل كارم هنوز كامل نيست آخه 16 مهر نمايشگاه داريم ، يك بروشور بايد طراحي كنم كه هنوز هيچ كاريش رو نكردم ، كار روي سايت محل كارم ، كادوي تولد دوستم كه هنوز نخريدم ، تهيه خبر براي آهوي سه گوش ، ايميل هايي كه بدهكارم و ....

خب، مثلا خواستم خودمو خيلي گرفتار نشون بدم !!!
.........
راستي ماتي ، جات خيلي خالي بود ، جنگل و مه، بوي كاج هاي بارون خورده و ...



11:10 AM + |



گمان ميكني آيا
اگر اين گونه سر به شانه ات بگذارم
و در شعري كوتاه
       جهان را باژگونه بسرايم

جبريل ميتواند بم و خش دار نجوا كند :
               تقدير چنين نيست ؟

       گراناز موسوي

...... ..........

چند روزي نيستم ، ميهمان ، مه و باران خواهم بود ....كلاردشت... جاي همگي خالي ...
اگر دلتون برام تنگ شد ، به باد بگين ... منتظرم...

راستي
مهربان، حتما پنجره ها را باز خواهم گذاشت و بوي خاك را به تماشا ...


1:50 PM + |



مهرباني كه نوشته اند ( به دنبال ستاره هايش مي گردد )
به نرمي صبح و گرماي آفتاب سلامم را پاسخ داد ...
فكر مي كنم دل مهربانش نگران ، دل بي قرار من و آن 1000 جفت كفش آهنيين بود .
كه خيالم رنگ شده از سبزي مهرباني اش ..


راستي،مهربان وقتي كه به دنبال ستاره تان مي گرديد اگر به دل كوچكي رسيديد ، كه گم شده بود ، دل من است كه در مهر بي كران دوستان گم شده ./
.............

از عزيزان ديگري كه در گم شدن دل من نقش به سزايي داشتند تشكر و قدرداني مي شود :

قاصدك نازنين كه خبر مي آورد ودل نگران مسافر من است.

جاناتان كه بي دريغ مي بخشد مهرباني، را كه تمام نشدنيست.

علي عزيز كه نيامده ، تمام شعر هاي ، ا . آقايي ، را به من بخشيد .

مامان نوشي و جوجه هاش ، كه با پيغامهاي دلگرم كننده اش ، مهمان آسمانم مي كند
و
ميدونم كه اونجايي
خوب كه نظر خواهي نوشته هايم از اوست ، و ....


راستي ، دلم را چه كنم كه هر روز گم ميشود ؟




9:50 AM + |
هر چي بود پاك شد ... نوشته ها ، عكس ها ، فلش ها ، آهنگ ها... مي خواستم داراي هام رو از كامپيوتر برادر گرامي رايت كنم و ببرم تو دستگاه خودم كه ....


به خدا هنوزتمرين نه گفتن رو شروع نكردم ...

شايد اخوي آه ... كشيده بود...
5:48 PM + |
بايد تمرين كنم ، بلند ...    نه   گفتن رو!!!
8:58 AM + |



شايد، من  از اون آدمهايي نيستم كه بلدن سكه زندگي شون رو، رو هوا بزنن !!!
2:16 PM + |
Home | Feed | Email | Profile





::کافه خرید ::

:: مي خونم ::
Blogroll Me!
:: گذشته ها ::
  • August 2014
  • November 2013
  • October 2013
  • July 2013
  • June 2013
  • May 2013
  • April 2013
  • March 2013
  • February 2013
  • January 2013
  • December 2012
  • November 2012
  • October 2012
  • September 2012
  • August 2012
  • July 2012
  • June 2012
  • May 2012
  • April 2012
  • March 2012
  • December 2010
  • November 2010
  • October 2010
  • August 2010
  • July 2010
  • June 2010
  • May 2010
  • April 2010
  • March 2010
  • February 2010
  • January 2010
  • December 2009
  • November 2009
  • October 2009
  • September 2009
  • August 2009
  • July 2009
  • June 2009
  • May 2009
  • April 2009
  • March 2009
  • February 2009
  • January 2009
  • December 2008
  • November 2008
  • October 2008
  • September 2008
  • August 2008
  • July 2008
  • June 2008
  • May 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • February 2008
  • January 2008
  • December 2007
  • November 2007
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • September 2006
  • August 2006
  • July 2006
  • June 2006
  • May 2006
  • April 2006
  • March 2006
  • February 2006
  • January 2006
  • December 2005
  • November 2005
  • October 2005
  • September 2005
  • August 2005
  • July 2005
  • June 2005
  • May 2005
  • April 2005
  • March 2005
  • February 2005
  • January 2005
  • December 2004
  • November 2004
  • October 2004
  • September 2004
  • August 2004
  • July 2004
  • June 2004
  • May 2004
  • April 2004
  • March 2004
  • February 2004
  • January 2004
  • December 2003
  • November 2003
  • October 2003
  • September 2003
  • August 2003
  • July 2003
  • June 2003
  • May 2003
  • April 2003
  • March 2003
  • Free counter and web stats