نقشه كشيدن فايده نداره ، بايد دست به كار شد آستين هارو بالا زد و كامپيوتر گرفت بعد رفت كلاس Dreamweaver و بعد ....
كات
يك بعد از ظهر تابستاني، نماي داخلي ، خانه ما
صداي مادر گرامي همراه با رعد و برق پراكنده :
... مگه تو يك خونه چند تا كامپيوتر بايد باشه ؟؟؟ و ...
ساعتي بعد ، نماي داخلي ، اتاق من و خواهر
صداي خواهر همراه با مه پراكنده :
هر چند كه تو هميشه اون كاري كه اراده ميكني بايد بشه ، اما خوبه، از دست
اخوي راحت ميشيم ...
شب همان بعد از ظهر تابستاني
نماي داخلي ، همان اتاق با اندكي جا بجايي و يك... ك ا م پ ي و ت ر ...
كات
از دست اين وبلاگ ، كه وقت نقشه كشيدن هم سرك ميكشه ...
M
3:24 PM +
(( دردي اگر داري و همدردي نداري ،
با چاه آن را در ميان بگذار !
با چاه !
غم روي غم انداختن دردي است جانكاه ))
گفتند اين را پيش از اين ، اما نگفتند ،
گر همرهان در چاه افكندند و رفتند :
آنگاه دردت را كجا فرياد كن
آه ...
فريدون مشيري
M
2:12 PM +
نازنينم
فاصله ها هم كه باشد ، دريا ها هم از من دور باشي ،باور كردم كه اگر بخوابم تو چشمانت را مي بندي ،باور كردم كه بغض كنم ، چشمان تو دريا مي شوند و هر اندوهي كه به خيالم بياييد ، قلب بيمار تو را مي فشارد...
گريه نكن كه تمام دريا هاست ، آنچه از چشمانت مي ريزد ، كه من دور از تو طاقت شنيدن گريه هايت را ندارم ، دلم از گريه هايت سنگين شده ، چه ميكني با دلم ، كاش بودن در كنارت را داشتم تا مرحمي باشم بر تنهاييي غريبت ، كه تاوانش ، قلب بيمار توست..../
M
3:37 PM +
آينده ، گذشته ، نگراني ... فكر ميكنم اين كلمات هيچ وقت دست از سر من بر ندارند نه اينكه دلم بخواهد به آنها چنگ بزنم ، نه ، اين اضطراب اين دلهره مال من است و به قول قاصدك “ اين سر اگر درد نكند كه سر من نيست “ اين نگراني ها اگر نباشد كه دل من ، دل من نخواهد بود .
M
3:42 PM +
از آنجايي كه من و اخوي ، هيچ وقت آبمون تو يك جوي نميره و مهمتر اينكه ،اگر هم خداي نكرده ... روزي به تفاهم مي رسيديم ، چون در نهايت ، ممكنه برادر گرامي نا پرهيزي كنند و در نهايت همسري اختيار كنن (آخ جون من و آبجي عمه مي شيم ) و بازدر نهايتي كه به توان رسيده به ناچار، بار سفر از خانه پدري را ببندند ...
ميشود نتيجه گرفت كه :
بايد به فكر يك عدد كامپيوتر اعلا با كيبورد فارسي بود .
حالا چرا كس ديگه اي بار سفر نمي بنده از خانه پدري ، بماند براي بعد ...
M
3:30 PM +
لاي لاي... لاي لاي ...
صداي لالايي كه هنوز هم گاهي وقتي لوسم ميكني برام ميخوني ، تنها آهنگيه كه بدون هيچ بهونه و بغضي به راحتي چشمهامو خيس ميكنه.......و گفتن دوستت دارم گاهي كمه ، براي همه اون حرفهايي كه دلم ميخواد وقتي دستهاتو ميگيرم يا وقتي بغلت ميكنم، بهت بگم ...
از همه دنيا عزيز تر ...روزت مبارك .
M
1:43 PM +
اين روزها هر كسي رو كه تو خيابون ميبينم ، فكر ميكنم وبلاگ مينويسه ، احساس ميكنم آدم ها با نگاه شون با هام حرف ميزنن ، هر كسي كه از كنارم رد ميشه يا توي تاكسي كنارم ميشينه از وبلاگ خوندن من خبر داره و يك جوري با نگاهش بهم ميگه كه ، اونم طرفدار پر و پا قرص ليلاي ليلي ، اونم شيرين كاريهاي آلوشاي ، مامان نوشي ، رو دوست داره ، يا جاناتان به اون هم شجاعت تو اوج پريدن رو ياد داده يا يكدفعه با قاصدك ، غافلگير شده و بو ي خوب مهربونيشو باد هر روز براش مياره ، يا ......
... خل شدم ؟؟؟... تموم شد رفت !!! عكس امروز هم كه آخرشه ...!!!
M
3:58 PM +
خواهر خوبم هميشه شاد باشي
باور دارم كه خدا همين نزديكيست ، سحر كه تو صدايش مي زدي
حتمآ كنار پنجره مان قدم مي زده ، كه امروز براي اداي نذرت ، شادمانه
به زيارت رفتي ./
........................
يك كم خودموني بشيم ؟! بابا ، كارشناس ارشد./
M
3:22 PM +
امضاي تازهء من
ديگر
امضاي روزهاي دبستان نيست
اي كاش
آن نام را دوباره
پيدا كنم
اي كاش
آن كوچه را دوباره ببينم
آنجا كه ناگهان
يك روز نام كوچكم از دستم
افتاد
و لابهلاي خاطرهها گم شد
آنجا كه
يك كودك غريبه
با چشمهاي كودكي من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبيه من است!
آه, اي شباهت دور!
اي چشمهاي مغرور!
اين روزها كه جرأت ديوانگي كم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست كم
گاهي تو را به خواب ببينم!
بگذار در خيال تو باشم!
بگذار ...
بگذريم!
اين روزها
خيلي براي گريه دلم تنگ است!
قيصر امين پور
M
3:07 PM +
به خاطر سپرده ام كه دوست من تمام نيازهاي برآوردهء من است ، در كنارش مهربانيست و صبوري و از خاطر نمي برم كه گذشت ... شرط ماندگاريست .
......................
ماتي برات گفتم كه داروخانه اي سر بلوار ديگه داروخانه نيست ، يك رستوران قشنگ شده ، هر چند كه من همون داروخانه رو بيشتر دوست دارم كه تو روزهاي باروني با اون چتر بزرگت كه شيشه اي بود منتظرم ميشدي تا دعوام كني كه بگي چرا باز چتر نيوردم ،بعد خودتو ميكشيدي كنار تا منم زير چترت جا بشم ، در حالي كه بارون شونه هاي بيرون موندمونو خيس ميكرد ...
.....................
هستن و بودن دوست هايي كه مهربان هستند و عزيز... اما صادقانه گذشتن را تو پيمان بستي تا خالصانه دل نگران رفتار كودكانه من باشي ...، بزرگ شدم از همراهي از بخشش و صبوريت ...
و امروز كه مينويسم از تو ، شكسته ام از تلخ حرف دوستي كه ( خودم خواستم فقط دوست باشد ، نه ... ) به فرياد نگران كاريست كه من مسؤلش بودم و خودم نگرانتر از همه اما فرياد نه ، تلخ نه و بي حرمتي هرگز ...و تو نيستي . ...چشمانت را ببند تا نم باران را نبيني ... كه تمام درياهاست ...
نگاه مي كنم به لحظه هاي شاد و پر خاطره اي كه بود و هست كه اميدم ميدهد به روزهاي بهتر ، براي تو ، براي من ، براي ما و زمزمه ميكنم
” الا اي موج ديگر ! بيا بيتاب بگذر! ”
M
2:55 PM +
سهم خوابم را ديشب به قاصدك دادم
نميدانم با كدام باد پريد كه گم شد
رسيد ، خبرم كن ...
بيدارم و منتظر ./
...............................
مهربان ، با شما ، آهو به قله هم ميرسد./
M
2:50 PM +
غرور به غربت برده ات ، كوير
اشكهاي به باران داده ات ، دريا
تلخ حرف ، نزديكان ، زهر
...فاصله ها و غربت ...
اين همه صبوري ، تا كدام ستاره ؟ ...بگو ...
تا تاب بياورم ذره ذره شكستنت را ./
M
2:51 PM +
شايد ،سخت بودم، اما ...،
چيزهاي محو خوبي هم بود كه مي شد به راحتي ازش عبور كرد . اما تو فكر كردي براي رد شدن بايد شكست ، اونم با سنگهاي بزرگ./
M
2:45 PM +
چون مي خواست رك حرف بزند ، پوست تنش را كند
از اداره كه در بيام ، 4:10خونه ماتي ( گرفتن يك امانتي كه مربوط ميشه به دوستي كه عروسيشه )، 4:30خيابان ادوارد براوون ( نشان دادن طرح و گرفتن آرم و...) ، 5:30 پيش هما خانم ( آرايشگاه ) ، 6:30 كوچه مهران ( قرار با دوستي كه ذكرشون در بالا اومد )، نمي دونم كي ميرسم خونه... ،
ماتي خانم ساعت 6:30 به بعدش به خاطر توست كه با اون دوست گرامي تون كه خودت بهتر ميشناسيش و منم خوب ميشناسي كنار مي يام ، منتي نيست ،اما باز در لج به سر ميبرم ، (هر كي از بوكس خوردن نميترسه و جرات داره بياد جلو ..
...
ديروز بعد از كلي كلنجار با خودم به دوسته گرامي تون ميگم فيلم عروسيتو كه امانت برده ( به مدت دو سال ) برام بياره ، خانم ميگه : بايد حوصله كنم و تو اساس هامو بگردم... اگر پيداش كردم ...
......
شعر پيشي پيشي ملوسم رو براي داداشم كه كوچيك بود ميخوندم و وقتي به آخرش ميرسيد به جاي اينكه بگه : خدايا اين جه كاره ؟ مي گفت:خدايا من چي كار به كنم ؟؟؟ ... الان يك بوكس كافيه ، نه ، داداشي ؟؟؟
شما خودتو ناراحت نكن ، دوستت در لج به سر ميبره...
M
2:15 PM +