mAmehr: March 2003

Thursday, March 27, 2003

خسته ام
از عشق هم خسته

M 2:51 PM + |

Sunday, March 23, 2003

...براي باتو بودن شمع روشن كردم...
...در اجبار تو خوابيدم و زرد شدم...

خوش نمي گذره
داغونم كرده
هيچي از ريشه سبزدرخت دوستي باقي نمونده
بغضي دارم كه اگر تمام دريا هارم گريه كنم خالي نمي شم
آخه چه مرگت شده؟
كجا اشتباه كردم ؟
پس دوستيمون چي ؟ آسون به اينجا نرسونديمش ؟
هر كي از دور و نزديك مي بينه حسرتشو مي خوره
كجا اشتباه كردم ؟كجاي دوستيمون كم گذاشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.....

M 7:41 PM + |

Thursday, March 20, 2003

روزها رفتند و من ديگر

خود نمي دانم كدامينم

آن من سرسخت مغرورم يا من مغلوب ديرينم؟؟

اين شعر رو خيلي دوست دارم, يك سال ديگه هم گذشت و...

جنگ لعنتي شروع شد با اين حال
اميدوارم امسال
سال خوبي براي همه باشه ./

M 8:23 PM + |

Wednesday, March 19, 2003

آه اي زندگي منم كه هنوز

با همه پوچي از تو لبريزم

چرا بايد براي كسي كه براش مهم نيست
خودمو ناراحت كنم , وقتش رسيده
كه باور كنم

نمي دونم دارم كم مي يارم يا دارم
لج مي كنم, نمي دونم./

M 1:11 PM + |

Tuesday, March 18, 2003

مي ترسم ، مضطربم

و با آن كه مي ترسم و مضطربم

باز با تو تا آخر دنيا هستم

پيدا كردن كسي كه احساس كني
به حرفهات گوش مي ده ودركت مي كنه
نعمتي يه كه براي رسيدن بهش بايد
تلاش و فداكاري كني

و

يك دوست خوب

ارزشش رو داره./

M 4:13 PM + |

Monday, March 17, 2003

عاشقم ، عاشق ستاره صبح

عاشق ابرهاي سرگردان

عاشق روزهاي باراني

عاشق هر چه نام توست بر آن

ديروز اولين عيدي مواز يك دوست خوب گرفتم
CD The Corrs

بارون و بوي خاك ، عاطفه
همسايه ، جنگ ، ويراني ، گرسنگي ،
عشق ، محرم ، بارون ،عيد ،
بهار ،تشنگي ، نارضايتي ، صلح ...

شكرت./

M 7:10 PM + |

Sunday, March 16, 2003

اي سرا پايت سبز

دستهايت را چون خاطره اي سوزان ،

در دستهاي عاشق من بگذار

باد ما را با خود خواهد برد./

ديروز كتاب (آيه هاي آه)نوشته ناصر صفاريان
رو خوندم مصاحبه با فاميل و دوستان فروغ به همراه 200 عكس مختلف
برام جالب بود ،اين كه شاعر شعرهايي كه مي خونم و دوستشون دارم
چه جور آدمي بوده با چه خصوصيات وعكس العملهايي./

چند روز ديگه عيد ميشه و 1 سال ديگه هم گذشت...
فروغ ميگه:
روزها رفتند و من ديگر

خود نمي دانم كدامينم

آن من سرسخت مغرورم يا من مغلوب ديرينم؟؟

M 4:27 PM + |

Saturday, March 15, 2003

هي مي رسم كنار دانستگي

اما باز ندانسته عاشقم!

امام حسين ، علم، مرگ ،غذاي نذري ، عاطفه ...
يك دنيا فكر ، يك دنيا حرف
يك ذره انتظار ...

بايد سعي كنم ، بيشتر ..

باورم نمي شه كه اينجايي وتوي
همين هوا نفس مي كشي و ...
خيلي چيزاي ديگه، كه باورم نميشه !

M 3:24 PM + |

Wednesday, March 12, 2003

خدايا چقدر مهرباني كنار دستمان پرپر مي زد و

آينه نبود تا تبسم خويش را تماشا كنيم.

خوشحال شدم كه نوشته هامو خوندي
خوشحال ميشم وقتي ميبينم برام پيغام گذاشتي

بيشتر از همه خوشحال ميشم ،اگر كارت درست بشه./

مهار كردن عصبانيت و حرفهايي كه در اون موقعيت
زده ميشه (ميتونه بدترين حرفها و عكس العمل ها باشه)
كه شايد نشه هيچوقت جبرانش كرد./

چهارشنبه پيش بارون اومد, الان هم داره مي ياد
چقدر دلم مي خواست تو بودي و مثل اون وقتها
بهت زنگ ميزدم مي گفتم بيا سر بلوار...

جات هميشه خاليه

M 5:21 PM + |

Sunday, March 09, 2003

هيچ پروانه اي پريروز پيلگي خويش را به ياد نمي آورد.

امروز گروه داشتم ( دبيرستان دخترانه )
اولش زياد حوصله نداشتم (كلي از گروه هارو كم كردم)
اما بچه هاي خوبي بودن,دلم هواي مدرسه رو كرد,
باهم دست به يكي كرديم تا بازديدشون
بيشتر طول بكشه ./
يك كشف جديد:(من نمي دونستم تربچه اينقدر خوشمزه ست)

M 5:28 PM + |

Saturday, March 08, 2003

پرنده، هي پرنده بي پروا!
در پي آن فوج گمشده بر مه آشيانه مساز!
من ساختم ، باد آمد و همهء رويا ها را با خود برد.

امروز نامه هامو پست كردم
هواگرم شده و يك جورايي بهار داره مي ياد
دلم مي خواست مي رفتم ,مي رفتم , يك جاي دور,
جايي كه هيچكس نبود ./ (فكر كنم مال هواي بهاره)

M 4:58 PM + |

Thursday, March 06, 2003

و ديروز روز خوبي بود

هم بارون اومد, هم صداي كسي كه يك هفته منتظرش بودم

و اينكه بلاخره منم تونستم( البته مي دونم كار سختي نيست
اما براي مني كه از HTML هيچي نمي دونستم خب ...)

اميدوارم اين ذوق تاآخرش باهام باشه البته فارسي تايپ كردن
براي تازه كاري مثل من خب سخته ؛

بر مي گردم

برگشتم
اين ها رو ديروز نوشتم اما نشد پست كنم
ديروز كلي خونه تكوني كرديم و الان كمرم درد مي كنه "بس كه كار نمي كنم"
(گفته مامان)
الان دارم آهنگ RIGHT HERE WAITING رو گوش مي دم يادمه اولين بار وقتي راهنمايي مي رفتم
شوي Richard Marx رو ديدم و خوشم اومد
( البته بيشتراز قيافش , چون اون موقع حتي معني شعرش هم نمي دونستم )

written by Richard Marx

Oceans apart day after day
And I slowly go insane
I hear your voice on the line
But it doesn't stop the pain

If I see you next to never
How can we say forever

Wherever you go
Whatever you do
I will be right here waiting for you
Whatever it takes
Or how my heart breaks
I will be right here waiting for you

I took for granted, all the times
That I thought would last somehow
I hear the laughter, I taste the tears
But I can't get near you now

Oh, can't you see it baby
You've got me goin' crazy

Wherever you go
Whatever you do
I will be right here waiting for you
Whatever it takes
Or how my heart breaks
I will be right here waiting for you

I wonder how we can survive
This romance
But in the end if I'm with you
I'll take the chance

Wherever you go
Whatever you do
I will be right here waiting for you
Whatever it takes
Or how my heart breaks
I will be right here waiting for you
Waiting for you

M 12:17 PM + |

Tuesday, March 04, 2003

اگر به خانه من آمدي
براي من اي مهربان
چراغ بياور ويك دريچه كه ازآن
به ازدحام كوچه خوشبخبت بنگرم

فروغ فرخزاد

M 4:37 PM + |