اشک شناسی !

وقتی گریه می کنی ، با جرو بحثی که داشتی، اول فکر می کنی ،خب علتش همینه لابد ، اما یه کم که خنکای صورتت با هر بار قل خوردن گوله های اشک گرم شد می بینی هیچم مال جرو بحثه نیست که ! اون اشکایی داغن که عمیق باشن ،وقتی قِل می خورن آرومت کنن . نه فقط چون داد زدی و بحث کردی و یه کم دلت سوخته، بیان پایین و گرمت نکنن .

....

داشتم تو تقویمی که می خوام برات بفرستم روز تولدت رو پیدا می کردم ، دیدم اوه ه ه چه قدر وقته که تولدات با هم نبودیم ، تولدام با من نبودی ...

تو روز تولدت نوشتم: تولدت مبارک :*
تقویم رو بستم ، گذاشتم توی جعبه تا برات بفرستم .
10:37 AM + |

بطور اتفاقي ويدئوآرت كوتاهي از يك هنرمند ايتاليايي ديدم كه با طرحي بسيار ساده و اجرايي مينيمال به استقبال اين مضامين رفته بود . Luca Curci هنرمند ايتاليايي كه در اغلب كارهايش به تنهايي انسان مدرن مي پردازد، فيلم con.fusionرا در سال 2003 ساخته است . ابتدا تصوير تلفني را مي بينيم كه زنگ مي خورد و بارها روي اين تاكيد مي شود و بعد در نماهاي جداگانه اي دو دختر جوان را مي بينيم كه تلفني با همديگر حرف مي زنند. موسيقي روي تصاوير است و صداي آنها را نمي شنويم. مشتاقانه با همديگر حرف مي زنند، تصاوير صورتشان بيانگر آن است كه گاه خوشحال مي شوند، گاه غمگين و حين مكالمه حس هاي مختلفي پيدا مي كنند در اين ميان دوربين با سرعت آرامي از آنها فاصله مي گيرد تا لحظه اي كه قطع نماها به صورت آنها متوقف مي شود و در يك نماي كلي و تكان دهنده هر دو دختر را مي بينيم كه در دو سوي يك مبل راحتي نشسته اند و با گوشي هاي تلفني كه با يك سيم مستقيم به همديگر وصل هستند با هم صحبت مي كنند . آنها همديگر را نگاه نمي كنند . انگار حتي متوجه حضور همديگر نيستند يا نمي خواهند باشند. فقط از طريق گوشي تلفن با همديگر حرف مي زنند و حواسشان به مكالمه شان است. صحنه ميخكوب كننده است. اين بنوعي نشانگر عدم توانايي برقراري ارتباط هايي طبيعي در انسانهاي امروزي ست. آدم ها از رويارويي با همديگر گريزانند، تحمل خيره شدن به چشم هاي همديگر را ندارند، ترجيح مي دهند حرفهاشان را پشت تلفن بيان كنند. چه! اينگونه مي توانند خود واقعي شان را، دروغ هاشان را و حقيقت هاشان را براحتي پنهان كنند و براي بيان هر آنچه از گفتنش ناتوانند جرات بيابند. در نماهاي بعدي به تدريج دختر ها از كادر تصوير محو مي شوند و تنها چيزي كه باقي مي ماند كفش هاشان و گوشي ها هستند اينجا جايي است كه ارتباط و وسيله ي ارتباطي به عنوان نيازي غير قابل انكار براي روح بشر نشان داده مي شود با اين تفاوت كه گويا امروزه اين ارتباط و اين نياز بكلي مستقل از مخاطب و طرف صحبت شده است. گويي براي آن دختران جوان اهميتي نداشته است كه آنسوي گوشي هاشان چه كسي نشسته باشد و به حرفهاشان دل سپرده باشد. آنها تنها نيازمند حرف زدن بوده اند.

*خط سوم
12:39 PM + |
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود


مثنوی معنوی

1:31 AM + |
نه کینه ای به دل می گیرم ، نه دنبال بهونه ای می گردم که تلافی کنم ، فقط دیگه رو دوستیت ، حساب نمی کنم !
10:57 AM + |
لعنت به این خاطرات

چيزی در فضای اتاق هست که آزارم می‌دهد اما نمی‌دانم چيست. دلتنگی را نمی‌شود با بطری‌های شيشه‌ای و قوطی‌های فلزی پاک کرد؛ مثل خيلی چيزهای ديگر. دوباره خاطره‌ی کسی را به ياد آورده‌ام که تازه به نبودنش عادت کرده‌ام. و باز آينده من پر از نبودن کسی در گذشته می‌شود. حس غريبی است اين دلتنگی: قشنگ‌ترين اتفاق بد دنيا! پر است از سکوت که انگار بعد چهارمش است و می آيد و زندان سه بعدی بودنش را می‌شکند. و آن وقت تو می‌مانی و جاسيگاری کوچکی که پر است از ته سيگارهای مچاله شده که زمانی فقط يک سيگار بوده اند و حالا قرار است بگويند که اينجا اتفاقی افتاده است.*

* پدرام رضایی زاده - ناتور
12:39 AM + |
Home | Feed | Email | Profile





::کافه خرید ::

:: مي خونم ::
Blogroll Me!
:: گذشته ها ::
Free counter and web stats